نی نی نازم

اولین عروسی ای که پسملی با مامان و باباش رفت

آقا دانیال دیشب اولین عروسی عمرش رو رفت و اینقدر آقا بود که اصلاً مامانی نفهمید یه پسمله 5 ماهه همراهشه ... اینقدر که آقا بود این پسر خوشگل من ... دیشب عروسی خواهرزاده زنعمو بود که ما هم به اتفاق آقا دانیال رفتیم ... الهی که همیشه عروسی و شادی باشه مامان جونم
31 خرداد 1393

حضور تو پررنگترین اتفاق این روزهای زندگی ما ...

از روزی که پسرم پا به زندگی ما گذاشته همه چیز رنگ و بوی دیگه ای گرفته ، رنگ و بویی که شاید نشأت گرفته از پررنگترین حضور دنیا باشه ... عشق دانیال رنگ این روزهای ما رو از سفید به شادترین رنگهای ممکن تغییر داده ... اگرچه بهانه های گاه و بیگاهش گاهی توانمون رو ازمون میگیره ولی یه لبخندش رو نمیشه با یه دنیا عوض کرد ... حضور پسرک تو زندگی عاشقونه ما این حس رو به من القا میکنه که باید خیلی بهتر از این که هستم باشم ... برای اینکه بتونم لیاقت داشتنش رو تو خودم بوجود بیارم لازمه که خیلی بیشتر تلاش کنم ... و میدونم که دانیال ارزش بیشتر از اینها رو داره ... پسرم من و بابایی برای همه عمرمون عاشقت هستیم ... برای همه عمرت این رو به خاطر بسپر &n...
29 خرداد 1393

17 خرداد 1393

از روزی که گل پسرم پاشو گذاشه تو دنیا بعضی روزا یه رنگ و بوی دیگه دارن و از فرداشون دنیای پسملی یه رنگ دیگه میشه ... دیروز هم یکی از همون روزا بود ... دانیال گلم با گذر یک روز چنان تغییر کرده بود که دیگه همون دانیال قبلی نبود ... درست مثل فردای پایان سه ماهگی که دیگه دانیال همون دانیال قبلی نبود ... از دیروز پسرم یه عزیزه دیگه اس ... یه عشقه دیگه ... به اندازه همه دنیا عاشقشم ... این پسر که همه دنیای من و باباییشه از دیروز یه عالمه تغییر خوب کرده ... الهی که مامان هر روزت بهتر از روز قبل باشه نازنینم
18 خرداد 1393

تموم دنیای ما

هیچ فکرش رو نمیکردیم که یه روز اینجوری بشی همه دنیای ما ... اینجوری قلب هممون رو تسخیر کنی ... اینجوری نبض زنگیمون رو بدست بگیری ... فکر نمیکردیم خنده ات بشه همه دنیامون و گریه هات غمه عالم رو تو دلمون جا کنه ... فکرش رو نمیکردیم به خدا ... ولی این حس عجیب .. این حس غریب بدجوری ما رو دیونه ات کرده ... همه نشدنی ها رو امکان پذیر کرده و من برای این هه حس خوب به خودم میبالم
13 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام به عشقم ... به گل پسرم که مثل آقاها دراز کشیده و داره بی بی انشتین می بینه ... وای اصلاً باورم نمیشه این همون پسر نانازیه منه که تا همین چندوقت پیش گریه اش امون همه رو بریده بود ... دیگه برای خودش مردی شده ... هرچند از روز اولی که به دنیا اومد من همیشه گفتم ... هیچوقت احساس نکردم با یه نی نی طرفم ... همیشه احساس می کردم بیشتر از سنشه و حتی بیشتر از من .... ولی گریه هاش که معضلی شده بود با ما خداحافظی کرد و خداروشکر جز دو سه روزی به صورت مختصر برای واکسن به ما سر نزد ... و اما از کارهای گل پسرم ... چندروز پیش مامانی رفته بود و یه شورت لی با یه تیشرت خوشگل برای پسملی دیده بود و اومد به من گفت بیا بریم اگه پسندیدی بخر ... ...
10 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی نازم می باشد